رویداد های زندگی مرا به یاد آن نجوایی می اندازند که گفتم: در پس هر رنجی معنایی نهفته است. پس اگر چنین است ای رنج ها مرا دریابید. اما چه رنجی بالاتر از این که از درون قوطی فلزی مچاله شده، حتی بی هیچ خراشی بیرون آیی؟ می دانی جنس این رنج از چیست؟ این رنجِ بی رنجی است ... چگونه شد و چرا چنین شد؟ به گاهسار بلند و طولانی درون اسماعیل فکر می کنم که وقتی پدرش ابراهیم تیغ بر گلویش کشید، و آن تیغ نبُرید، اسماعیل را چه حالتی بود؟ بعید می دانم خوشحال می بود. او با خود می گفت چرا نبرید؟ اگر می برید آیا نشانه آن بود که حضرت حق، اسماعیل را دوست ندارد؟ مگر حسین که لگدکوب اسبان رمیدهی دوزخیان شد، محبوب حق نبود؟پس اگر اینک مرا از آن دوزخِ زشت، رها ساختی، نه نشانی از مهر تو دارد و نه علامتی از کین تو .... تنها پرسشی است که رویدادگی زیستن مرا به چالش می کشد. چرا چنین شد؟ قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ -188/اعراف- اما خوب که
گوش میکنم می شنوم ... صدای تو را می شنوم ... تو با من سخن گفتی ... جهان کلمات توست. و این کلمه همچون تیری است بر نقطه ای که آغازگاه حیات من است. صدای تو را می شنوم و عجب از اینکه تا کنون نمیشنیدم. قاعده را یافتم. لحظه ای اگر گوش بر تو نسپارم و هستی را در هست بودگی اش، ننیوشم تو مرا به دوزخی سخت مبتلا خواهی کرد ... من صدای تو را دوست دارم و تو گوش های لاله گون مرا ... و این تنها، تنها، تنها قاعدهی بازی زندگی است ... سپاس از تو ... سپاس که مرا دوباره به صدای دوست داشتنی خود شنوا کردی .... باکی از هیچ نیست. دوستانی دارم که همچون کوهسارانی بلند، مرا در تندباد حوادث در آغوش مهر می گیرند .... رشک می بری از ا میعاد با هو...
ادامه مطلبما را در سایت میعاد با هو دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : sepidesar بازدید : 171 تاريخ : جمعه 24 تير 1401 ساعت: 23:45